غم های آلوده
تو اوجِ حرفمون بودیم ، دلم پر درد و خود خواری
محّرم بوده حرمت داشت ، تو بوس از من طلبکاری
...
خدا حافظ تو جوری ، نبودت شوره می باره
تنم می لرزه از دوری ، و وجدانم عزا داره
...
دنیا رو سرم افتاد ، و وقتِ رفتنت زوده
به خود گفتم که این من هست ، تو این غم هایِ آلوده
...
تعجّب کردم از حسّم ، حقیرم کرده رفتارت
تو عشقت خاطره دارم ، اسیرم کرده گفتارت
...
دلُ آسوده سر کردم ، چرا با من نمی سازی
شب وروزم به یادت هست ، تو افتادی به دل بازم
...
بیا در دیدهام بنشین ، نگو تو جونت آواره
می بینی خونه بیزارم ، چرا اشکت نمی باره
...
بگو. ساکت شدن درده ، بگو در عشقِ من مستی
بگو یارِ دگر داری ، بگو تو بی وفا هستی
...
بگو خسته شدم عشقم ، من می خوای یا سرکاری
بگو دور از خجالت رو ، تو دستم حلقه می ذاری؟
...
جاسم ثعلبی (حسّانی) 16/06/1399
:: برچسبها:
غم های آلوده ,
:: بازدید از این مطلب : 1281
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1